یادم تو را یاد‌ آورد

ساخت وبلاگ
یه جا خوندم نوشته بود: «من عاشق نمی‌شم، معتاد می‌شم. قشنگ خماری می‌کشم برای طرف» خب بله، همون‌طور که حدس می‌زنید، حال و روز منه! معتاد این عنترو شدم. معتاد صداش، خنده‌هاش، نگاهش. هی یادم میاد که چطور خودشو می‌انداخت تو بغلم، بوسم می‌کرد و نگام می‌کرد. آب می‌شم. با وجود تموم خستگیش، با وجود چشم‌هایی که از خواب باز نمی‌شد، اومد دیدنم، برای پیام گذاشت. خرررررررررررررررررررررررررررر *ـ* سگ تو روح دوری، سگ تو روح ندیدنش. یادم تو را یاد‌ آورد...
ما را در سایت یادم تو را یاد‌ آورد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : topmomeninmylife بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 19:03

همان‌طور که می‌دونید، باز هم وقت کاکس گیرم نیومد و از دیشب غمگین و نگران و مضطربم. به به به این زندگی یادم تو را یاد‌ آورد...
ما را در سایت یادم تو را یاد‌ آورد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : topmomeninmylife بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 19:03

آرش کمک کرد و وقت گرفتم. یه چیزی که خیلی زیاد خوشحالم می‌کنه توی این مسیر، اینه که آدم‌هایی سرراهم قرار می‌گیرن و دوستم می‌شن که آدم‌های خیر برسونی‌اند. مهربون‌اند و کمکم می‌کنند. البته که مطمئنم این به خاطر همینیه که سعی می‌کنم سنگی، ولو کوچیک از سر راه کسی بردارم و راهشو باز کنم و خب قطعا چنین اتفاقی هم لطف خدای منه. از دو قدمی که مونده بود، یه قدم دیگه برداشتم و حالا یه قدم دیگه مونده. اگر چه می‌دونم این رو هم برمی‌دارم، اما هنوز هم نگرانی دارم. یادم تو را یاد‌ آورد...
ما را در سایت یادم تو را یاد‌ آورد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : topmomeninmylife بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 19:03

یه چیزی تو دلم هست که بهم می‌گه نگران نباش، درست می‌شه. نمی‌دونم چرا، ولی حتی‌ وقتی دیروز بهم گفتن نه باید آزمونت رو کنسل کنی، ذره‌ای نگرانی‌ سراغم نیومد، هی گفتم نه نگران نباش و درست می‌شه. خیلی خوب هم درست می‌شه. بعد همینطور که نشسته بودم اومدن بهم گفتن می‌تونم با کارت ملی‌ام آزمون بدم، بدون اینکه من التماسی کنم یا حرف دیگه‌ای بزنم. یه چیزی انگار تو دلم گفته بود نگران نباش، این آخرین قدمه، خیلی زود می‌پری و می‌ری اون طرف دیوار، هیچ‌چیزی نمی‌تونه تو رو از یادم تو را یاد‌ آورد...
ما را در سایت یادم تو را یاد‌ آورد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : topmomeninmylife بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 19:03

چشم‌های مامان باید عمل شه. یه روز کامله از این بچه بی‌خبرم و نگران شدم. بلیطم رو گرفتم. اوضاع بهم‌ ریخته‌ است و حتی نمی‌دونم به کی بگم که بلیط گرفتم. هنوز امید دارم که همه چی درست می‌شه. دیگه نمی‌دونم به کی می‌تونم بگم که دارم می‌رم و از چه کسایی باید خداحافظی کنم... یادم تو را یاد‌ آورد...
ما را در سایت یادم تو را یاد‌ آورد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : topmomeninmylife بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 19:03

۶ روز دیگه قراره زندگی جدیدی شروع شه. ولی این زندگی رو دلم نمی‌خواد بدون این بچه شروع کنم:( کاش اینجوری نمونه ... یادم تو را یاد‌ آورد...
ما را در سایت یادم تو را یاد‌ آورد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : topmomeninmylife بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 19:03

رفتم ببینم اخرین چیزی که نوشتم چی بود! دیدم که نوشتم ۶ روز دیگه قراره زندگی جدید شروع شه... زندگی جدید شروع شد اما از دو روز بعد جنگیدن براش استارت خورد! جنگیدن برای بقا، حضور، ادامه دادن و دویدن. به یه مشکلی خوردم که فکر می‌کنم درست می‌شه، اما شواهد یکمی تیره‌وتاره. بااین حال هنوز هم امیدم هست. نمی‌دونم چرا... دلم نمی‌خواد که برگردم چون فقط ۲۰روزه طعم زندگی مستقل رو چشیدم و به این طعم سال‌های سال بود نیاز داشتم. یادم تو را یاد‌ آورد...
ما را در سایت یادم تو را یاد‌ آورد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : topmomeninmylife بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1402 ساعت: 19:03